سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف های شنیدنی

نماد استکبار

1.    اتحاد جماهیرشوروی نماد استکبار
اتحاد جماهیر شوروی، به عنوان ضلع شرقی نظام دوقطبی در دوره استعمارنو با تکیه به ظرفیت های  ایدئولوژی، سانترالیزم برآمده از مارکسیسم، شکلی از دیکتاتوری را در روابط بین الملل را ایجاد کرده بود و به طورمشخص، اروپای شرقی، در قالب اقمار، برخی کشورهای آسیایی و خصوصاً اسلامی را برای سیطره قدرت خود هدف گرفته بود که در ادبیات مکتوب و محاوره تبدیل به نماد تمام عیاری از سلطه و استکبار از آن یاد می شد. 


1-1. طراحی  راهبرد دسترسی به آب های گرم و اقیانوس آرام 
اتحاد جماهیر شوروی بنابر توصیه پطرکبیر، راهبرد دسترسی به آب های گرم را به عنوان اصلی ثابت در سیاست خارجی خود ودرتعامل با دیگر قدرت ها قرار داده بود.


1-2. برخورداری از امکانات و توانمندی های سیاسی و نظامی
برخورداری از امکانات و توانمندی های سیاسی و ماشین نظامی بسیار قوی برای اعمال سلطه از ویژگیهای استکبار شوروی بود. اتحادجماهیر شوروی با بزرگترین و قویترین نیروی زمینی درآن مقطع تاریخی در لسان رسانه و تحلیل گران معروف به خرس استپها شده بود. 


1-3. برخورداری ازگسترش جغرافیایی و دخالت های گسترده 
شوروی بزرگترین جغرافیا را شامل می شد و علاوه برآن با سیطره بر اقمار خود در اروپای شرقی این گستره حیرت آوربود.  این گستره حاصل دخالت های گسترده و تحمیل حاکمیت بر دیگر سرزمین ها بود.


1-4. دارا بودن  روحیه توسعه طلبی و اشغالگری و غارت گری 
روسیه سابق و اتحاد جماهیرشوروی از زمان تزار تا انقلاب1917میلادی از روحیه توسعه طلبی و اشغالگری برخوردار بود و همواره به چیرگی بر قدرت های رقیب و خصم می اندیشید و  چشم به سرزمین و قلمرو دیگران بویژه کشورهای همسایه داشت. این روحیه خصلت زیاده خواهی و غارت درممالک تحت تصرف درآن را به شدت تقویت کرده بود.


1-5. حمایت از تجزیه و تغییر نقشه سیاسی کشورها 
روسیه علاوه برسیاست اقمارسازی از راهبرد تجزیه کشورها بویژه همسایگان و تغییر نقشه سیاسی آنها حمایت و اقدام به تجزیه و تغییر نقشه دیگر کشورها می کرد. ازجمله، مشارکت در تجزیه عراق، سوریه، کره، آلمان، لهستان، ایران می توان نام برد.

 

1-6. دین ستیزی و فرقه سازی
اتحاد جماهیر شوروی به دلیل پیروی از مبانی مارکسیسم و برقراری ساختارمبتنی برکمونیسم به عنوان یک ایدئولوژی اومانیستی، سیاست نظری و عملی خود را بربنیاد دین ستیزی و مبارزه با نمادهای دین در حوزه اجتماعی و حاکمیتی بناکرده بود. بنیانگذاران و شارحان کمونیسم از دین به عنوان افیون توده ها یاد می-کردند. آثار و نشانه های رویکرد ضد دینی را می توان درمیان برخی جریان های سیاسی با رهبری حزب توده و زیرشاخه های آن همچون؛کومله(مائویستی)، دموکرات(مارکسیستی)، جعفر پیشه وری، گروه 53 نفر تقی آرانی، فدائیان اقلیت و اکثریت و... دید.


1-7. سیاست یکسان سازی فرهنگی
 از جمله ویژگیهای اتحاد جماهیر شوروی به عنوان حافظ انقلاب اکتبر1917میلادی، صدور اندیشه ها و مبانی انقلاب کمونیستی بود که همواره در صدد ترویج ارزش ها، هنجارها و فرهنگ مبتنی برآن در کشورهای مستعمره و اقمارخود بود. در همین راستا مبارزه با ارزش ها و فرهنگ های بومی برای از میدان به درکردن آنها از جمله سیاسیت های برنامه ریزی شده این ابرقدرت استکبارصفت بود.

 

1-8. ممانعت از تحولات اجتماعی مثبت

 
 از جمله ویژگیهای اتحادجماهیر شوری، دورکردن کشورهای اقمار و یا تحت اشغال از ظرفیت ها و استعدادهای بومی و سلب و مسدود کردن امکان و راه های بروز خلاقیت ها و ابتکارات از ناحیه کشورهای مزبور بود. خصلت استکبار و انحصارگری و استبداد برآمده از ایدئولوژی سانترالیسم شوروی باعث شده بود که این ابرقدرت مدعی دفاع از عدالت و جامعه بی طبقه مانع تحولات و توسعه کشورهای تحت مدیریت تحمیلی خود شود.


1-9. مقابله و سرکوب نهضت های استقلال طلب و آزادی خواه


 مشارکت مستقیم و غیر مستقیم اتحادجماهیر شوروی در سرکوب و منکوب کردن جنبش های ملی در اروپای شرقی، جنوب شرق آسیا، آسیا از جمله مواردی است که به وفور در تاریخ ذکر شده است و هرگونه ندای استقلال طلبی و آزادی خواهی را در هرگوشه جغرافیا سرکوب می کرد.


1-10. داشتن مستعمره، اقمار و متحدان وابسته دیکتاتور


 اتحادجماهیر شوروی از جمله قدرت هایی است که تا قبل از فروپاشی، بیشترین سرزمین ها را در اشغال داشت، نصفی از جغرافیای جهان موسوم به اروپای شرقی و آسیا را در تحت اقمار و مستعمره خود قرار داده بود و بدلیل ماهیت اقتدارگرایانه ایدئولوژی کمونیسم، همواره از قدرتها و حکومت های اقتدارگرا و دیکتاتور حمایت می کرد.


1-11. سیاست گفتمان سازی 


 حاکمیت ایدئولوژی محور کمونیسم در شوروی در عرصه جهانی ادبیات و گفتمان خاص خودش را داشت و با تکیه به امکان نرم افزاری، رسانه ای و نخبگان بسیاری که دراختیار داشت همواره به دنبال گفتمان سازی در عرصه روابط بین الملل و ترویج و توسعه گفتمان مکتبی خود در جهان بود.


1-12. روحیه اشغالگری و غارت


 روحیه اشغالگری و غارت در اتحاد جماهیر شوروی به عنوان یک قدرت تمامیت خواه و زیاده طلب بسیار قوی بود؛ بطوری که تا سال 1979میلادی نیز این ویژگیها را با اشغال افغانستان به نمایش گذاشت.

 

2.    قطب غربی با محوریت آمریکا
آمریکا به عنوان یک نظام مبتنی بر ایدئولوژی، از زمان ورود به روابط بین الملل، همواره در هیبت یک قدرت جنگ افروز، اشغالگر و در چارچوب سیاست تغییر صورت و سیرت حکومت ها و جوامع عمل کرده است.آمریکا به عنوان ضلع غربی نظام دو قطبی، راهبرد ایجاد نظام نوین و نظام های مبتنی بر لیبرالیسم و سرمایه داری را در دستورکار خود قرارداده و سایه به سایه با ایدئولوژی های رقیب، که در آن مقطع، ایدئولوژی کمونیسم بود حرکت می کرد. آمریکا به عنوان قطب ماندگار نظام دو قطبی، جزء قدرت های سلطه گری است که شاخصه های یک قدرت استکباری را به صورت تام و تمام در اختیار دارد.


2-1. داشتن اهداف راهبردی و سیاست های سلطه گری
آمریکا از همان ابتدای ورود به عرصه بین الملل یک راهبرد تاریخی، ایدئولوژیکی و فرهنگی برای خود تعریف کرد و هدف از آن را ایجاد یک نظم نوین مبتنی بر لیبرالیسم با تعریف آمریکایی و ایجاد تمدنی بر محوریت ارزش های آمریکایی معرفی کرد.     


2-2. برخورداری از امکانات و تجهیزات برای اعمال سلطه
یکی از شاخصه های قدرت های استکباری، داشتن امکانات و تجهیزات برای اعمال سلطه برکشورهای تحت قیمومیت و مستعمره خود است. در مرام استکباری، هر چه توانایی های کشور تهدیدکننده بیشتر باشد میزان اثرگذاری نیز بیشتر است. از معیارهای عمده ای که برای اندازه گیری توانمندی های یک کشور و مشخص نمودن جایگاه او در سلسله مراتب قدرت استفاده می شود، می توان به میزان تولید ناخالص داخلی(GDP) و هزینه های نظامی اشاره کرد؛

 لذا از آن جایی که میزان تولید ناخالص داخلی آمریکا بیش از یک چهارم تولید ناخالص داخلی کشورهای جهان و هزینه نظامی این کشور در حدود 50 درصد هزینه های نظامی دیگر کشورهای جهان می باشد، ایالات متحده در جایگاه ابر قدرت برتر جهان قرار دارد و این برتری همچنان بعد از فروپاشی شوروی تداوم داشته است. 
در صورتی که شاخص های برتری علمی و تکنولوژی را هم به آنها بیافزاییم، این جایگاه تقویت می شود. به گفته ویلیام ولفورث: قدرت بیش از اندازه آمریکا، موجب شده است که کشورهای دیگر، به جای تلاش در جهت موازنه سازی در برابر آمریکا ، سیاست همراهی با هژمونی آمریکا را برگزیده اند  و فروپاشی شوروی، تصور هژمونی آمریکا را جدی ترکرده است. به نوشته تونی جانت: «این روزها فخرفروشی های بلندی از جهان تک قطبی و هژمونی در واشنگتن به گوش می رسد. 


2-3. گسترش جغرافیا و دخالت های گسترده و تحمیلی 
قدرت سلطه گرآمریکا در تاریخ سیاسی خود به صورت خیلی شفاف سیاست گسترش جغرافیا، دخالت-های مستقیم و غیر مستقیم و حتی تحمیل ایده ها را در راهبرد سیاست بین المللی خود گنجانده و این مساله را به عنوان یک رسالت تاریخی و یک اقدام اخلاقی توصیف و توجیه می کند. طرح کاپیتولاسیون، نمونه بارزی از حس برتری طلبی و ایده رسمیت بخشی به آن، در کشورهای تحت سلطه از سوی آمریکایی ها است. 

 

2-4. روحیه توسعه طلبی، اشغالگری و غارت گری


 از سال 1945میلادی تا سال1991میلادی، یعنی فروپاشی نظام دو قطبی، سیاست ها و راهبردهای بلندمدت، میان مدت و کوتاه مدت این کشور، روحیه توسعه طلبی، تمامیت خواهی، را به وضوح می توان دید. همچنین در سیاست عملی  و اقدامات اجرایی در عرصه سیاست بین الملل نیز اشغالگری و غارت را به وفور می توان دید.

اقمارسازی در اروپای شرقی، طرح رفرم در برزیل و آرژانتین با مهار جنبش های سیاسی در این کشورها، طرح اصلاحاتی«کندی» در سال 1338 برای جهان»، طرح های اصلاحات و خدمات اداری آمریکا در اواخر عصر قاجار و اوایل سلطنت پهلوی با مدیریت«مورگان شوستر» و دکتر «میلسپو» برای ساماندهی، بسط و توسعه روابط سلطه جویانه خود بر ایران، از جمله طرح ها و اقدامات توسعه طلبانه استکبار آمریکایی به حساب می آید.


2-5. حمایت از دست نشانده و حمایت از دیکتاتورها


آمریکا برای حفظ منافع و حوزه نفوذ خود در کشورهای تحت مستعمره خود و در نواحی غیر مستعمره، به تناسب قدرت و برش سیاسی و نظامی، همواره از ایجاد حکومت های دست نشانده حمایت می کرد و متحدان دیکتاتور وفادار را مورد حمایت های همه جانبه خود قرار می داد و در مقابل قدرت ها و جریان های رقیب داخلی، از آنها حمایت می کرد. تاریخ اسلام و جهان شاهد این مساله است که حمایت آمریکا از حکومت-های استبدادی در کشورهای عربی گویای استمرار این سیاست استکباری برای سلطه بر کشورهای هدف است.


2-6. تغییر نقشه سیاسی  وحمایت از تجزیه کشورها


آمریکا به عنوان ضلع غربی نظام دو قطبی، برای ماندگاری نظام سلطه و پایداری روند استعماری خود، رویکرد تجزیه سرزمین و تغییر نقشه سیاسی، در مناطق مختلف جهان را در بطن راهبردهای مربوط به مدیریت سیاست خارجی خود قرار داده است. تجزیه کشورکره، آلمان، لهستان، تجزیه بخشی از ایران، عراق، سوریه و... راستای این سیاست قابل فهم است. در شرایط فعلی نیز نقشه تغییر کشورهای اسلامی غرب آسیا به کشورهای تجزیه شده و کوچک با استفاده از جنگ نیابتی یک سیاست جنایتکارانه و سلطه جویانه به حساب می آید.


2-7. دین ستیزی و فرقه سازی


 سیاست خارجی آمریکا در تعامل با جهان، همواره براساس ایدئولوژی زدایی، دین زدایی و نابودی ارزش ها و هنجارهای بنیادین برآمده از ناحیه ادیان و ایدئولوژی های غیر لیبرالیسم بوده است. از تخاصم ها، منازعات و نبردهای سخت و نرم این کشور با ایدئولوژی کمونیسم گرفته تا طرح راهبرد نبرد تمدنی در دوران نظام دو قطبی و تحمیل نظام های لائیک بر کشورهای تحت سلطه خود در آمریکا، آسیا و خاورمیانه و غیره؛ همه و همه مؤیدی گویا در رویکرد دین ستیزی این قدرت استکباری است که در صدد ایجاد یک دیکتاتوری جهانی در روابط بین الملل است.


 2-8 . ترویج و اشاعة فحشاء در کشورهای تحت سلطه
 آمریکا از هنگام تصدی رهبری قطب غربی در دوران نظام دو قطبی در چارچوب سیاست توسعه طلبانه و راهبرد تحمیل ایدئولوژی لیبرالیسم برجهان، به هر وسیله ممکن از جمله استفاده از ابزارهای مروج فساد و فحشا  متوسل شد به طوری که این رویکرد، بعد از گذر زمان، تبدیل به یک ابزار ثابت و یک امکان قوی وکارآمد، در رقابت ها و خصومت ها در عرصه های نرم و سخت گردید. همچنین در این زمینه، از زیرساختهای موثری در حوزه هنر و سینما، دیگر رسانه ها، روابط سیاه با رقیبان و جنگ سرد در نبرد با ایدئولوژی های رقیب، بهره گرفت.


2-9. سیاست یکسان سازی فرهنگی
 از جمله شاخصه های استکبارآمریکایی، تلاش برای تولید ادبیات، مفاهیم و گفتمان های واحد برای مدیریت جهان است. در این راستا آمریکایی ها با طرح ایده نظم نوین و دهکده جهانی، ایجاد قواعد حقوقی برای جهانی سازی و لیبرالیسم با تعریف آمریکایی، تلاش خود را برروی سیاست نابودی ارزش ها، هنجارهای بومی در کشورهای تحت سلطه و اشغال اقمارهای خود متمرکز کرده اند تا فضای لازم را برای پیاده سازی و  ساز وکارهای تحمیلی خود فراهم آورند. مانند: ترکیه زمان آتاترک، ایران زمان رضاخان و...  
هربرت شیلر معتقد است: تلوزیون آمریکا، ‌همواره آگهی‌های تجاری تبلیغاتی، فرهنگی تجاری را انتشار می‌دهد که شکل‌های محلی بیان فرهنگی را تباه می‌کند و این دیدگاه، جهانی شدن را نیز به ‌مثابه شکلی از«آمریکایی‌شدن» که برای دولت ایالات متحده و منافع شرکت‌های خصوصی آن سودمند است، با امپریالیسم فرهنگی ملازم می‌داند، چرا که رسانه‌های جدید بیش از دیگر تکنولوژی‌های پیشین  غربی از قدرت و نفوذ عمیق  به  دورن  فرهنگ «دریافت‌ کننده» برخوردارند و می‌توانند ویرانگری پایان‌ ناپذیر تشدید تناقض‌های اجتماعی درجوامع درحال توسعه‌ی امروز باشند.


2-10. ممانعت از توسعه و تحولات مثبت در کشورهای تحت سلطه
 هسته اصلی راهبردآمریکا از آغاز ورود این کشور به عرصه بین الملل، مبتنی بر نیروی کار ارزان، بهره مندی از موادخام و مواد اولیه ارزان و مطمئن و دستیابی به بازار مصرف برای صدور مازاد تولیدات و توسعه صنایع و سرمایه های آمریکایی بود. در همین راستا آمریکا با علم به آغاز روند تحولی و بیداری بوجود آمده در جوامع تحت سلطه خود، بخش عمده تلاش سیاسی و امنیتی خود را در حفظ وضع موجود در کشورهای اقماری و متحدان وابسته داشت و از رشد علمی و فرهنگی و بروزخلاقیت ها و ظهور ابتکارات در نیروهای بومی به جد جلوگیری می کرد.

 بطوری که چندین هزار مستشار آمریکایی در کشورهای اسلامی، تنها کسانی بودند که حق اظهارنظر، تعمیر و تعویض تجهیزات را دراختیار داشتند، یا در شرایطی که بسیاری از کشورها مسیر رشد و پیشرفت را طی می کردند، طرح اصلاحات اجتماعی با هدف قرار دادن اقتصاد مولد و جایگزین-سازی اقتصاد وابسته، در قالب اصلاحات ارضی، توسط آمریکایی ها به کشورهای اسلامی از جمله عراق، سوریه، ایران و... دیکته شد.  

 

2-11. مقابله با جنبش های استقلال طلب
 از اصول نانوشته و بسیار جدی آمریکایی ها در دوران نظام دوقطبی مقابله با نهضت های رهایی بخش، جنبش های استقلال طلب در آمریکای لاتین، کشورهای اسلامی و خاورمیانه بویژه در مصر و الجزایر و... بود.


2-12. اقمار، مستعمره و حمایت از نیروهای اقتدارگرا 
داشتن اقمار، مستعمره و حمایت از نیروهای اقتدارگرا و دولت های دیکتاتور متحدآمریکا در پنج قاره از جمله سیاست های تعریف شده و مستمر این کشور در طول دوران نظام دو قطبی بوده است، حمایت از آتاترک در ترکیه، حمایت از دیکتاتوری مبارک در مصر، صدام حسین در عراق و رضاخان و محمد رضا در ایران و حمایت از دیکتاتورهای سیاسی درآمریکای لاتین مانند ژنرال پینوشه.


2-13. سیاست گفتمان سازی و ساختارتراشی
 ازجمله شاخصه های روشن در تاریخ سیاسی آمریکا در دوران نظام دو قطبی، راهبرد گفتمان سازی این کشور است. آمریکا در دوران استعمارنو، این سیاست را با تکیه بر ظرفیت های رسانه ای و نخبگانی که در اختیار داشت در تمامی مناطق جهان به فراخور وضعیت ایدئولوژی و ارزش های حاکم پیاده سازی می کرد.

بیشتر این گفتمان ها بعد از یک دوره مشخص که به دست آمریکایی ها و در کشورهای دیگر مدیریت می شد، در شورای امنیت به عنوان یک قاعده جهانی مصوب شد. از جمله طرح 14ماده ای «ویلسون» در خصوص تعیین سرنوشت، که عقبه ای برای حرکت های قومی و تجزیه طلب گردید و مقامات آمریکا در مقابله با رقیبان همواره به سوءاستفاده از آن می پرداختند.